طنز | تذکرة الاولیاء "مولانا محمدباقر نوبخت"
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، آن رجل ادارهی اموال، آن به مملکت داده اساسی حال، آن استاد العظیم فی اقامة البرهان، آن مرد خطهی گیلان، آن که خیالش از اموال مملکت تخت، مولانا محمدباقر نوبخت. در احوالش اصحاب التاریخ همی آوردهاند که به هنگام قبول مسئولیت ریاست سازمان برامج و بوادج از اقتراح شیخ حسن، اعراض کرد و خود را اقل از قبول چنین مسئولیت عظیمهای دانست و پس از اصرار شیخ، فی بدایة الامر جامه درید و صوت بُکایش به سماء برخاست که من کجا و این مسئولیت خطیره کجا؟ ولی بعد از فرونشاندن اشک، آن مسئولیت قبول همی کرد. امتناع اولیه و استدراک ثانویه شیخ حسن را به اعجاب فرو برده، به حیرت واداشته و به وادی تامل کشانیده که شیخ باقر مشهور به ارباب التوجیه چگونه ابتدائا استنکاف ورزید و سپس از استنکاف، امتناع نمود و قبول مسئولیت کرد که این امر علی الاقل در بدایة الامر تناقض و تضادی لاینحل به چشم آید.
در همین حال، شیخ باقر، شیخ حسن را گفت: «ای شیخ! همانا ادای تکلیف شرعیه و انجام رسالت دینیه مرا به استقبال از این مسئولیت عظیمه مجبور همی ساخت و الا شما به دانید که الاحقر و حزب متبوعه ام از این چنین امور دنیاییه احتراز نموده، تلاش بر تهذیب و صفای باطن و حراست از نفس اماره را به حفاظت از بیتالمال مسلمین و خرج و برج آن ترجیح همی دادهاند.» شیخ حسن، این گفته چو استماع کرد صیحهای همی زد و فریاد برآورد: «خدا رحمت کناد اموات محترمه را که آری به جان آنان! یکی تو در سخن صادقی و دیگری مسیلمهی کذاب. برخیز و این سخنان پیش من مگوی که من خود کلید آهنین از جای آیهی انتخاباتیه جا همی زنم و مارمولک بصره را ملوّن به الوان مختلفه نموده و جای مداد شمعی کُره به ملت همی غالب کنم. یکی تو راست گویی و یکی حزب متبوعه ات ناصران اعتدال و معینان توسعه!»
باز در احوال او ابن کتیبه دورهمی آورده است روزی در جمع اصحاب جراید کسی مر او را پرسید که: «ای شیخ این چه وضع گرانی دلار است؟ کمر طاقت ملت بشکسته و تار و پود معیشت شان گسسته و انفس خلق از تجمیع وعدات کاذبه خسته و هلوی رفاه شان پر هسته گشته. پس کی گشایش و فرج دولت فخیمه، آب امید و مسرّت بر کام پرعطش رعیّت خواهد ریخت؟» شیخ گفت: «خاموش باش که فرق کثیر و تفاوت کبیر و توفیر وافری و تباین واضح و اختلاف بیّنی است بین گرانی دلار و ارزان نبودن آن که اولی مایهی تنگی معیشت است و دومی سبب ناگشادی آن.» و باز دیگری مر او را اشکال کرد که: «ای شیخ! ظاهر الامر ما را مُنگل فرض نموده ای» که شیخ باقر فریاد برآورد: «خاموشای جاهل! جهل تو، اجازهات ندهد لطائف امور مالیه و ظرائف بحوث اقتصادیه ادراک کنی که تو را همان به که کاغذ سیاه کنی و ارز شیخ اسحاق از برای جریدهات بستانی!» کلام که بدین جا رسید اصحاب جراید همه فریاد همی سر داده و هر یک به دفتر مطبوعهی خویش بازگشته، کار و بار خویش پیگیری نموده و به روح اموات مذکوره در سطور ماضیه، تحیّت فرستادند./918/ی702/س
علی بهاری